نشانه هایی از فرش تصویری در مروج الذهب
 
تاريخ : سه شنبه بیست و ششم دی ۱۳۹۱
مروج الذهب ومعادن الجوهر تالیف ابوالحسین علی ابن حسین المسعودی معتزلی شافعی از نوادگان عبدالله ابن مسعود است. این مورخ بزرگ در بغداد به دنیا آمد و همانجا نمو یافته وسپس به بسیاری از سرزمینهای آن زمان از جمله ایران٬یونان ٬مصر٬سوریه٬دمشق وبسیاری از شهرهای دیگر سفر کرده ودر سال ۳۴۶٬ه(۹۵۶م) در شهر فسطاط از دنیا رفت. او از بسیاری از شهرها وحکومتها ومناطق زمان خود اطلاع داشته ودر کتابهای خود به بسیاری از »ها اشاره کرده است.او در کتاب مروج الذهب (۴جلد)ابتدا از هنگام خلقت حضرت آدم تا پیامبری حضرت ابراهیم را توضیح داده است٬سپس به ذکر برخی از پیامبران بنی اسرائیل واتفاقات مربوط به آنان سخن گفته وهمچنین از بسیاری از مناطق مانند کوهها و دریاها ونیز مردمان سرزمینهای مختلف سخن رانده است.

وی سپس اتفاقات زمان پیامبر اکرم ٬چگونگی زندگی ٬بعثت ورحلت آن حضرت ورویدادهای مهم را مفصل شرح داده و در پی آن از جانشینان آن حضرت ووضعیت جامعه ی اسلامی آن موقع را تا زمان المطیع لله بیست وسومین خلیفه ی عباسی را شرح داده است.

در برخی از قسمت های این کتاب اشاره هایی به فرش و قالی شده است که نمونه هایی از آن را در ادامه مرور می کنیم.

صفحه 537

ذكر شمه‌اى از اخبار و سرگذشت منتصرو مختصرى از حوادث ايام او

جائى كه متوكل كشته شد همانجا بود كه شيرويه، پدرش خسرو پرويز را كشته ‌بود و بنام ما خورده معروف بود منتصر از پس پدر هفت روز در ماخوره بماند سپس از آنجا نقل مكان كرد و بگفت تا آن جا را خراب كردند. از ابو العباس محمد بن سهل آورده‌اند كه گويد: من بدوران خلافت منتصر در ديوان سپاه شاكريه دبير عتاب بن عتاب بودم روزى وارد يكى از ايوان‌ها شدم كه با قالى‌سوسنگرد مفروش بود و مسندى و نماز گاهى با مخده‌هاى قرمز و كبود آنجا بود، حاشيه فرش خانه‌ها نقشى بود كه در آن تصوير آدم‌ها و نوشته‌هاى فارسى بود. من خواندن‌ فارسى نيك مي‌دانستم. در طرف راست نمازگاه تصوير پادشاهى بود و تاجى بسرداشت گويى سخن مي‌كرد، نوشته را خواندم چنين بود: «تصوير شيرويه قاتل پدرش‌پرويز شاه كه شش ماه پادشاهى كرد.» تصوير پادشاهان ديگر نيز ديده شد و در طرف‌ چپ نمازگاه تصوير ديگرى ديدم كه بالاى آن نوشته بود: «تصوير يزيد بن وليدابن عبد الملك قاتل پسر عمويش وليد بن يزيد بن عبد الملك كه شش ماه پادشاهى كرد.» و من از اينكه دو تصوير بطرف راست و چپ نشيمنگاه منتصر افتاده بود شگفتى كردم‌

 

صفحه 538

و گفتم: «بنظرم پادشاهيش بيش از شش ماه نپايد.» بخدا چنين شد، از ايوان پيش وصيف‌ و بغا رفتم كه در خانهء دوم بودند به وصيف گفتم مگر اين فراش نميتوانسته است جزاين فرش كه صورت يزيد بن وليد قاتل پسر عمو و تصوير شيرويه قاتل پدر را داردكه پس از قتل شش ماه زنده بوده‌اند، زير امير مؤمنان بيندازد؟» وصيف از اين‌ بناليد و گفت ايوب بن سليمان نصرانى خازن فرشها را بيارند و چون مقابل او ايستاد وصيف بدو گفت:«جز اين فرش كه در شب حادثه زير پاى متوكل بوده و خون آلوده‌شده و تصوير پادشاه ايران و غيره را دارد فرش ديگرى نبود كه امروز زير امير مؤمنان‌فرش كنى؟» گفت:«امير مؤمنان منتصر سراغ اين فرش را از من گرفت و گفت: «فرش‌چه شد؟» گفتم آثار خون فراوان بر آن هست و قصد داشتم پس از شب حادثه آنرا پهن نكنم گفت: «چرا آنرا نميشوئى و لكه‌ها را محو نميكنى؟» گفتم: «بيم دارم كسان اثرحادثه را بر فرش ببينند و مايهء شيوع خبر شود.» گفت:«خبر شايعتر از اين چيزهاست» منظورش قصهء قتل متوكل پدرش بدست تركان بود. فرش را لكه گيرى كرديم و زير اوانداختيم.» وصيف و بغا گفتند: «وقتى امير مؤمنان برخاست فرش را جمع كن و بسوزان.» وقتى منتصر برخاست فرش با حضور وصيف و بغا سوخته شد. چند روز بعد منتصر بمن‌گفت: «فلان فرش را پهن كن.» گفتم: «آن فرش كجاست؟» گفت:«چه شده است؟» گفتم: «وصيف و بغا بمن دستور دادند آنرا بسوزانم.» گويد خاموش ماند و تا وقتى‌بمرد در بارهء آن چيزى نگفت.

 

صفحه 590

مهتدى بكار دين متمايل بود و عالمان را تقرب داد و فقيهان را منزلت افزود و با آن‌ها نكوئى كرد. مى‌گفت: «اى بنى هاشم بگذاريد تا من نيز چون عمر بن‌عبد العزيز رفتار كنم و ميان شما چنان باشم كه عمر بن عبد العزيز در ميان بنى اميه‌بود.» وى از لباس و فرش و خوردنى و آشاميدنى خويش بكاست و بگفت تا ظرف‌هاى‌

 

صفحه 591

طلا و نقره را از خزينه برون آوردند و بشكستند و درهم و دينار سكه زدند. و نيزبگفت تا تصويرهائى را كه در مجلس خلافت بود محو كردند و قوچ‌ها و خروس‌ها را كه بحضور خليفگان جنگ مى‌انداختند بكشتند. درندگان محبوس را نيز بكشتند. فرش‌هاى زيبا و همهء فرش‌هاى ديگر را كه بحكم شريعت روا نبود جمع كردند.

مروج الذهب، جلد دوم، علی بن حسین مسعودی، ترجمه ابوالقاسم پاینده، انتشارات علمی فرهنگی.


برچسب‌ها: مروج الذهب, فرش, قالی, تاریخ

ارسال توسط سید محمد مهدی میرزاامینی

اسلايدر